آزادى هاى شخصى و آزادى هاى عمومى

ساخت وبلاگ

صاحبنظران آزادى هاى انسان در جامعه را به دو قسمت آزادى هاى شخصى و آزادى هاى عمومى تقسیم مى كنند: آزادى انسان در انتخاب شغل، مسكن، دین، همسر، انتخاب عضویت در یك گروه سیاسى، مسافرت، تفریح آزادیهاى شخصى نام گرفته است. دسته دیگر آزادیهاى عمومى نام دارد مانند آزادى فعالیت سیاسى، فعالیت اقتصادى و فعالیتهاى فرهنگى. آیا در اندیشه اسلامی انسان در این دو دسته آزادیها، چقدر محدودیت و یا ازادى دارد؟ اندیشه امروز غربى مى گوید، انسان در دائره امور شخصى باید كاملا آزاد باشد، هیچ عاملى نباید بتواند انسان را در آزادیهاى دسته اول محدود كند، باید كارى كرد كه دولتها نتوانند نسبت به این آزادیها تعدى كنند. باید كارى كنیم كه حق مداخله در آنها نداشته باشند تنها دولتها نیستند كه آزادى انسان را محدود مى كنند، ممكن است كه یك نهاد دینى آزادى انسان را در این بخش محدود كند. این هم منافات با آزادى شخصى دارد و از نظر آنها كاملا محكوم و مردود است. در آزادیهاى عمومى، در بخش اقتصاد، فرهنگ و سیاست مى گویند در آنجا ما ناچاریم محدودیتهایى براى انسان قائل باشیم. انسان مى خواهد وارد عرصه اقتصادى جامعه شود و مى خواهد كار سیاسى و فرهنگى بكند ولى همه كه نمى توانند فعالیت بى حد و مرز داشته باشند.

در بخش اول، انسان آزادانه مى تواند هر چیزى را انتخاب كند ولى در این بخش طبعا باید محدودیتهایى وجود داشته باشد ولى این محدودیتها هم باید به حداقل برسد تا جلوى رشد انسان گرفته نشود. انسان هرچه محدودیتش در این زمینه ها كمتر باشد امكان رشدش بیشتر خواهد بود. حكومتهایى كه به نام حكومتهاى توتالیتر معروفند، حكومتهاى تمامیت خواه هستند. از نظر غربى ها منفى ترین خصلت براى یك حكومت همین است كه توتالیتر باشد یعنى حكومتى كه بخواهد همه چیز در قبضه او باشد. بخواهد به همه چیز تسلط داشته باشد و در همه چیز دخالت كند. حكومتهاى توتالیتر چون در زندگى شخصى و عمومى انسانها دخالت مى كنند منفى ترین حكومتها هستند.حكومتهاى ایدئولوژیك را حكومتهاى توتالیتر مى دانند بخصوص حكومت هاى دینى. این تفكر معلول همان تفكر آزادى لیبرالیستى است. آنها با آن اندیشه آزادى لیبرالیستى مى گویند انسان باید آزاد باشد و دولت صرفا برای جلوگیرى از هرج و مرج دخالت كند. در اندیشه اسلامى انسان در زندگى شخصى خودش از حقوق شخصى كامل و جامعى برخوردار است. انسانهایى كه در جامعه اسلامى زندگى مى كنند از نظر اسلام دو دسته هستند:

الف. مسلمانان ب. غیرمسلمانان. انسانهاى غیر مسلمان. اینها در زندگى شخصى خودشان كاملا آزاد هستند، مى توانند زندگى آزادى را داشته باشند تا مادامى كه این زندگى در حوزه شخصى قرار دارد. حتى محرمات اسلام در زندگى شخصى آنها مجاز است مثل خوردن مشروبات الكلی و... اما وقتى بخواهند در درون جامعه اسلامى قرار گیرند و با جامعه پیوند برقرار كنند، جامعه اسلامى، یك حدودى را براى آنها وضع مى كند. پس حقوق شخصى آنها در زندگى شخصى آنها كاملا پذیرفته شده است. اما مسلمانان كه در جامعه اسلامى زندگى مى كند در مورد حقوق شخصى، با پذیرفتن اسلام و ملتزم شدن به مقررات اسلامى اصل این است كه این مقررات را در زندگى شخصى خودشان رعایت كنند، اما حالا در زندگى شخصى خودشان این را عمل مى كنند یا عمل نمى كنند اینجاست كه اسلام تجسس را اكیدا منع كرده و نفى تجسس به عنوان یك اصل مورد تأكید قرار گرفته است. و اما اصل این است كه در زندگى شخصى خودش باید ملتزم به مقررات اسلامى باشد و به همین دلیل در صورت اطلاع از عدم رعایت مقرارت اسلام -با اینكه تجسس از زندگى شخصى مسلمان منع شده -ولى حق امر به معروف و نهى از منكر براى مسلمانان دیگر قرار داده شده یعنى اگر كسى مطلع شد كه مسلمانى كار خلافى كرده اینجا او وظیفه دارد خطا كار را نهى از منكر كند.

اسلام اینجا یك تعادلى برقرار كرده، از یك طرف سعى كرده انسانها را در مسیر صحیح هدایت كند و از طرف دیگر، او را آنقدر محدود نكند كه دائم در زندگى خویش فشارى را روى سر خودش احساس كند. از یك طرف مى گوید در زندگی خصوصی یكدیگر به هیچوجه تجسس نكنید و از طرف دیگر می گوید در مواردى كه از خطا مطلع شدید حق امر به معروف و نهى از منكر دارید. این مى شود توازن و تعادل توازن بین امنیت در زندگى شخصى تشویق و سوق دادن مردم به سوى هدف و سیر صحیح.شكوفایى استعدادهاى انسان، استعدادهاى علمى- هنرى و حتى استعدادهاى معنوى انسان، در گرو آزادى است. با آزادى است كه هر انسانى مى تواند استعدادهاى درونى خودش را شكوفا كند. هدف اسلام این است كه انسان بتواند در محیط اجتماعى یك فضاى مناسبى را براى رشد استعدادهاى فردى پیدا كند. در زندگى عمومى انسان باید بتواند از آن آزادى برخوردار باشد تا استعدادهاى درونى اش شكوفا باشد. استعدادهاى سیاسى، علمى، هنرى و... انسانها در یك فضاى بسته، در یك فضاى تحمیلى رشد نمى كند.

شهید مطهرى مى گویند: در جامعه اسلامى حتى در انتخاب زمامدارانشان اگر رهبراین جامعه اسلامى دائم به مردم بگوید، این را انتخاب كن، این را انتخاب نكن، اگر رهبران جامعه در انتخاب راه صحیح دائما خط نشان دهند، مردم هیچگاه رشد پیدا نمى كنند. رشد مردم به این است كه خودشان بروند، انتخاب كنند و حتى اشتباه كنند. زیرا بر اساس سلامت ایمانى شان اگر دیدند اشتباه كرده اند براى باربعد با تجربه و بینش روشن تر حركت خود را اصلاح كنند. بنابراین روشن است كه انسان با تجربه خودش با احساس انتخاب آزاد خودش مى تواند تجربه بیاندوزد و رشد كند. ولى از سوى دیگر باید از انحراف جامعه اسلامى از مسیر اصلى خود جلوگیرى كرد باز در اینجا هم باید تعادل باشد همان تعادلى كه در زندگى شخصى دیدیم، در بخش عمومى هم باید وجود داشته باشد. در زندگى اجتماعى باید انسانها آزاد باشند. مثلا در تلاش سیاسى خودشان آزاد باشند، درتلاش فرهنگى، اقتصادى خودشان آزاد باشند واستعدادهایشان را در تجربه و خطا رشد بدهند. ولى از طرفدیگر، باید حكومت و رهبران جامعه اسلامى مواظب باشند انحراف اصولى در مسیر حركت جامعه ایجاد نشود. وظیفه اصلى رهبرى دینى جامعه این است كه هدایت كلى و كلان را در اختیار داشته باشد، بدون اینكه بخواهد در هر مسئله فرعى تذكر بدهد و دخالت كند.زیرا این جامعه در اینصورت هیچگاه راه رشد و تكامل را نمی آموزد. پس رعایت توازن هم در اینجا از اهمیت برخوردار است.

تفاوت انسان در بینش اسلامی و غربی...
ما را در سایت تفاوت انسان در بینش اسلامی و غربی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : آزاده سعادت a-saadat بازدید : 243 تاريخ : سه شنبه 4 آذر 1393 ساعت: 9:35