اندیشه هاى عقیده ساز سطح یك

ساخت وبلاگ

در اندیشه اسلامى ما دو گونه اندیشه داریم: اندیشه هاى عقیده ساز و اندیشه هاى غیر عقیده ساز. اندیشه هاى عقیده ساز هم در سه سطح قابل دسته بندی اند.نظر اسلام در مورد هر یك از این گروهها متفاوت است. اسلام اهمیت و ارزش زیادى براى اندیشه هاى عقیده ساز سطح یك قائل شده است. ویژگى این اندیشه ها این است كه اولا تاثیرشان بر زندگى انسانها بسیار سرنوشت ساز و تعیین كننده است و اینها هستند كه اساس جهت گیرى انسان را در اخلاق و رفتار و منش و عمل تعیین مى كنند و شكل مى دهند و مى توانند جهت زندگى انسان را كاملا دگرگون كنند خصوصیت دوم این اندیشه ها؛ شفاف بودن و روشن بودن آنهاست یعنى این اندیشه ها آنقدر شفاف و روشن هستند كه قابل تردید و انكار نیستند. اگر كسی بخواهد آنها را انكار كند جز از سر عناد و خصومت و یا از سر تبعیت محض از شهوات نیست. قرآن مى فرماید: جحدوا بها و استیقنتها انفسهم؛ كفار منكر شدند این اصول را، در حالیكه در دلشان آنها را باور داشتند! اینها اعتقاداتى نیستند كه بشود با داشتن عقل آنها را منكر شد.

در بحثهاى معرفتى جدید مطرح شده است كه اعتقاد به خدا و یا توحید، اعقتاداتى نیستند كه بتوانیم با عقل در موردشان قضاوت كنیم، عقل از فهم و قضاوت درباره عقاید فرامادی ناتوان است. این اعتقادات سروكار با دل انسان دارند نه با عقل او. عقل انسان از این كه در این مسائل به حقیقت دسترسى پیدا كند ناتوان است، پس ما نمى توانیم كسى كه به توحید دسترسى پیدا نكرد را مورد مؤاخذه قرار دهیم، زیرا او مى تواند بگوید در این مسائل درك حقیقت آنقدر روشن نبود كه من بتوانم با عقل خودم به آن برسم. اصولا دسترسى به حقیقت كار ساده اى نیست كه شما انتظار داشته باشید هر انسانى بتواند به این حقایق دست پیدا كند. ولی این نظریه از نظر معارف اسلامى كاملا مردود است و دقیقا در مقابل تفكر قرآنى قرار دارد. اصولا خداوند به عقل انسان به عنوان یك راهنما و حجت، آنقدر توانایى داده كه در این اصول بتواند به یك هدایت روشن دسترسى پیدا كند. اگر كسى در مقابل اینها ایستاد مخالفتش منكرانه و مستكبرانه است. اعتقاد به اصولی چون توحید، معاد، و وحى، از این دسته هستند. اسلام اعتقاداتى كه نافى این اصول باشند را قبول نمى كند و برایشان ارزشى قائل نیست و به آنها اجازه حضور رسمى در صحنه اجتماع نمى دهد. زیرا هر اعتقادى كه برای حیات انسانی فرد و جامعه خطرناك باشد نباید اجازه رشد پیدا بكند، این را هر عقلى مى گوید، و منحصر به اسلام نیست.

در برخی از منشورهاى سازمان ملل آمده است كه تبلیغ عقیده هایى مثل نژادپرستى كه منجر به ایجاد نفرت بین انسانها بشود، مجاز نیستند، اجازه طرح به آنها داده نمى شود، مثلا در یك كشور، كه اقوام و ملیتهاى مختلفى وجود دارند، یك تفكر و مكتبى ایجاد شود كه بگوید مثلا فلان نژاد انسانهاى منحطی هستند اصلا انسان نیستند. این ها باعث ننگ ما هستند. این یك فكر است ولى آیا كسى اجازه دارد این فكر را مطرح كند؟ آیا حق چنین كارى را دارد؟ منشورها سازمان ملل مى گویند خیر! تصریح كرده اند اینجور فكرها، تفكرهاى خطرناك هستند و نباید اجازه طرح به اینها داده شود. پس انسان امروز هم بر اساس عقل خودش به این نتایج مى رسد كه اگر تفكرى تأثیر تخریبى روى روح و عقاید انسان داشت این تفكر نمى تواند مطرح شود. در بحث اعتقادات بنیادین دینی مثل توحید عقیده اى كه بت پرستى را رواج مى دهد، عقیده اى كه شخصیت انسان را اینقدر تنزل مى دهد كه در مقابل یك بت ابراز خضوع كند، ابراز عبودیت كند، این تفكر از بعد تأثیرات معنویش كه بگذریم، در بعد تأثیرات دنیویش هم خطرناك است. عقیده ای كه انسان را در مقابل یك بت خاضع مى كند و اراده اش را در مقابل یك بت به بند مى كشد و اسیر مى كند. مى تواند او را در برابر هر نیروى دیگرى هم به بردگى و بندگى بكشاند. در حقیقت این عقیده از یك انسان داراى كرامت و ارزش انسانى برده و حقیر مى سازد كه آماده است در برابر هر موجود حقیر دیگرى كمر بندگى و تسلیم فرود آورد و این خطرناك ترین كارى است كه در جامعه انسانى مى توان انجام داد.

عقیده انكار معاد، در انسان این باور را بوجود مى آورد كه تو آمدى در دنیا هر جور كه خواستى زندگى كن، و بعد هم تمام. این تفكر از انسان یك موجود وحشى و خطرناك مى سازد،، چنین انسانی اگر به مقامات عالى سیاسى برسد سیاستمداری خطرناك مى شود. به همین دلیل اسلام چنین عقیده اى را محترم نمى داند و آنرا به رسمیت نمى شناسد. بنابراین كاملا منطقى است كه اندیشه اسلامى كه در جهت سعادت انسان حركت مى كند، به تفكراتى كه شخصیت انسان را به حقارت مى كشاند اجازه ندهد مجال رشد پیدا كنند.

شهید مطهرى نمونه خوبى را از قرآن نقل مى كنند، مى گویند اگر هر تفكرى از نظر اسلام محترم باشد پس چرا حضرت ابراهیم رفتند بتهاى مردم را زدند و شكستند؟ این بتها مگر مورد احترام مردم نبودند، این بتها فقط مربوط به نمرود كه نبود، مربوط به مردم هم بود. اهانت به بتها، بزرگترین بى احترامى به تفكر مردم آن جامعه بود. ولى حضرت ابراهیم نفرمود چون عقیده به این بتها عقیده مردم است باید به آنها احترام گذاشت. حضرت ابراهیم بتها را شكست و در واقع با این كار خود اعلام كرد این عقیده اگر مورد قبول همه مردم هم باشد چون عقیده اى باطل و خطرناك است، قابل احترام نیست. پس اندیشه هاى عقیده ساز دسته اول، اندیشه هایى هستند مثل توحید و معاد كه هیچ عقیده ای در مقابلشان قابل قبول نیست و اسلام به آنها اجازه رشد نمى دهد.

البته اسلام تفتیش عقاید نمى كندو نمى گوید باید از هر كسى سؤال كرد كه عقیده تو چیست. ولى ان عقیده در جامعه اسلامى قابل طرح نیست واجازه تعلیم، نشر، ترویج، آموزش و تبلیغ به آن داده نمى شود. پس اولا اگر ما گفتیم عقیده دینى سطح یك حق است نمى تواند مقابل آن هم حق باشد! یبكه اعتقادات دینى حق است و مقابلش باطل است. و ثانیا آن عقیده مقابل نمى تواند به عنوان عقیده ای محترم شمرده شود. اسلام با این عقاید سطح یك باطل، برخورد حذفى مى كند. اسلام به آنها اجازه مطرح شدن در جامعه نمى دهد. عقیده شرك عقیده نفى معاد، نباید اجازه حضور در جامعه را داشته باشند.

سؤال: آیا مى شود روی این عقاید باطل فكر كرد؟ بحث كرد؟ روى آنها كار علمى و فكرى كرد؟ بلى! البته براى آنهایى كه اهل فكر هستند. باید محدود شود به سطح محافل علمى، به سطح عموم مردم نباید كشیده شود. كشاندن بحث و تحلیل علمى در این مسائل به میان مردم و كسانى كه اهل فكر و تفكر در این مسائل و مقوله ها نیستند نوعى تشویش اذهان در مورد آنها است كه عقلا هم قابل تجویز نیست.

 

تفاوت انسان در بینش اسلامی و غربی...
ما را در سایت تفاوت انسان در بینش اسلامی و غربی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : آزاده سعادت a-saadat بازدید : 162 تاريخ : يکشنبه 9 آذر 1393 ساعت: 14:00